برخیزاندنلغتنامه دهخدابرخیزاندن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برخیزانیدن . راست کردن . بلند کردن . رجوع به برخیزانیدن شود : جز مؤذن حق بوقت قدقامت از جای قنوت برنخیزاند.ناصرخسرو.