ترجمه مقاله

برسکیزانیدن

لغت‌نامه دهخدا

برسکیزانیدن . [ ب َ س َ دَ ] (مص مرکب ) سکیزانیدن . تنزیق . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ). شباب (تاج المصادر). تنزیه . تنزیق . برسکیزانیدن و آلیزکنانیدن ستور را و برجهانیدن . (منتهی الارب ). برجست و خیز و جفته زدن داشتن ستور را. و رجوع به سکیزانیدن و برسکیزیدن شود.
ترجمه مقاله