ترجمه مقاله

برماس

لغت‌نامه دهخدا

برماس . [ ب َ ] (اِمص ) لمس و دست کشی . (از برهان ). لمس و سودن دست بر چیزی برای شناختن و ادراک درشتی و نرمی و سردی و گرمی آن و مالیدن چیزی بر چیزی . (از آنندراج ). برمچ . پرماس . پرواس . بشار. || (اِ) لامسه . (از برهان ) (از آنندراج ). قوه ٔ لامسه . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله