ترجمه مقاله

برنج

لغت‌نامه دهخدا

برنج . [ ب ِ رِ ] (اِ) یک نوع از غله که در اراضی مرطوب ممالک حاره زراعت میشود و یکی از حبوب نشاسته ایست که اغذیه ٔ نیکو از آن ترتیب میدهند و عموم مردم چین از برنج تغذیه می کنند و در هندوستان یکی از زراعتهای عمده برنج است ونیز در افریقا و در ممالک حاره ٔ امریکا و در جنوب ایتالیا زراعت برنج متداول است . و در ایران در سواحل دریای خزر و فارس و اصفهان زراعت برنج از محصولات عمده می باشد. و بهترین برنج های ایران برنج صدری مازندران و برنج چنپای فارس و برنج ارزویه ٔ کرمان است . (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ گندمیان جزء دسته ٔ غلات که در زمینهای باتلاقی کشت می شود و غذای اصلی نیمی از مردم را تشکیل میدهد. گلهایش دارای شش پرچم و دانه های سفیدرنگش را زبانچه های گل کاملاً فراگرفته اند که شلتوک نامیده میشوند. ساقه های این گیاه مانند ساقه های گندم بندبند است و ارتفاع آنها تا یک متر و نیم هم میرسد. این نوع ساقه ها را اصطلاحاً ماشوره گویند و بمصرف تغذیه ٔ دامها میرسد. (از فرهنگ فارسی معین ). از مآخذ قدیم میتوان دانست که در روزگار هخامنشیان برنج در ایران بوده و شک نیست که این گیاه از سرزمین هند به ایران رسیده است . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). به فارسی اسم ارز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). ارز. (نصاب ). رُزّ. رُنز. (منتهی الارب ). چلتوک پوست گرفته . کرنج . گرنج . از انواع برنج آخوندک ، آکُله ، بی نام ، چمپا، دم سفید، دم سیاه ، رسمی ، زرچه ،صدری ، عنبربو، گرده ، مولائی است . (یادداشت دهخدا):
هر آن کس که زی کرم بردی خورش
ز شیر و برنج آنچه بد پرورش .

فردوسی .


- برنج شماله . رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- کاه برنج ؛ ساقه های خشک شده ٔ برنج که بندبند است مانند ساقه ٔ گندم و آنهارا ماشوره گویند و به مصرف تغذیه ٔ دامها رسد : ستوران سست شده که به آمل و در راه کاه برنج خورده بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476).
|| پلاو. پلو. برنج پخته . طبیخ :
پایها کرده ببالاهمه در صحن برنج
جوفهاشان همه پر کرده بمشک تاتار.

بسحاق اطعمه .


- برنج زرد ؛ یک قسم از پلاو که با زردچوبه می پزند. (ناظم الاطباء) :
چنانکه شکل عدس شد محل انده و غم
برنج زرد بود منشاء نشاط و سرور.

بسحاق اطعمه .


- || پلاو زعفران دار را هم گویند.
- برنج زنده ؛ برنجی که طبخ تمام نیافته باشد. لیکن از اهل ایران شنیده شده زنده به معنی مطلق چیز نیم خام است ، خصوصیت بر برنج ندارد. (آنندراج ) :
هست از برنج زنده بسی ناگوارتر
از واعظان مرده دل اظهار بندگی .

تأثیر (از آنندراج ).


- برنج مزعفر ؛ پلاو زعفران دار.
ترجمه مقاله