بروبیا
لغتنامه دهخدا
بروبیا. [ ب ُ رَ / رُو ] (اِمص مرکب ) رفت و آمد.دم و دستگاه . تجمل و تعین . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- بروبیا داشتن ؛ دستگاه و جلال و تعین داشتن . بروبرو داشتن . بسبب تعین و تمول در خانه باز، و آمد و شد بسیار داشتن .
- بروبیا داشتن ؛ دستگاه و جلال و تعین داشتن . بروبرو داشتن . بسبب تعین و تمول در خانه باز، و آمد و شد بسیار داشتن .