بروشک
لغتنامه دهخدا
بروشک . [ ب ُ ش َ ] (اِ) خاک ، که به عربی تراب گویند. (از برهان ) (از لغت فرس اسدی ):
در شب هجرم که سر زد گریه ٔ با دود آه
در بروشک از سرشکم سبزه میروید سیاه .
در شب هجرم که سر زد گریه ٔ با دود آه
در بروشک از سرشکم سبزه میروید سیاه .
قطب الدین .