ترجمه مقاله

برکه

لغت‌نامه دهخدا

برکه . [ ب َ رَ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِمص )افزونی و فراخی و بسیاری . (مهذب الاسماء). افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). برکت :
کجا نبید است آنجا بود جوانمردی
کجا نبیداست آنجایگه بود برکه .

منوچهری .


برکه بر عمر تو و مال تو و جان تو باد
امر امر تو و سلطان همه سلطان تو باد.

منوچهری .


یکی از وزراء معزول شد و بحلقه ٔ درویشان درآمد و برکه ٔ صحبت ایشان در وی سرایت کرد. (گلستان ). و رجوع به برکت شود.
ترجمه مقاله