ترجمه مقاله

برگذاشتن

لغت‌نامه دهخدا

برگذاشتن . [ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) درگذرانیدن . برتر بردن . برافراختن . رفعت بخشیدن . (یادداشت دهخدا) :
گر ایدون که زنهار خواهی ز من
سرت برگذارم از این انجمن .

فردوسی .


بدست اندرون جز کمندی نداشت
پس خسرو اندر همی برگذاشت .

فردوسی .


برکشیدی مرا به چرخ برین
قدر من برگذاشتی ز قمر.

فرخی .


به دانش گرای ای برادر که دانش
ترا برگذارد از این چرخ اخضر.

ناصرخسرو.


سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
اگرچه سر به فلک برگذارم از املاک .

سوزنی .


|| فیصله دادن . تمام کردن . انجام دادن : وی این کار را برنخواهد گذاشت و امیری خراسان وی را خوش آمده است . (تاریخ بیهقی ص 545). و رجوع به برگذاردن شود.
ترجمه مقاله