ترجمه مقاله

بریده کردن

لغت‌نامه دهخدا

بریده کردن . [ ب ُ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بریدن . تقریض .(از منتهی الارب ). || تعیین کردن : فرمان شد تا باز وضع قوبجور کنند و مستظهران را از پانصد دینار و بنسبت تا درویشی را یک دینار بریده کنند تا با خراجات وافی شود. (جهانگشای جوینی ). تَکاتب ؛ بریده کردن بهای بنده بر وی . (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله