بری گردیدن
لغتنامه دهخدا
بری گردیدن . [ ب َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیزار شدن . پاک شدن . پاک از گناه شدن :
که مجرم بزرق و زبان آوری
ز جرمی که دارد نگردد بری .
و رجوع به بری شود.
که مجرم بزرق و زبان آوری
ز جرمی که دارد نگردد بری .
سعدی .
و رجوع به بری شود.