ترجمه مقاله

بر زبان افکندن

لغت‌نامه دهخدا

بر زبان افکندن . [ ب َ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زبانزد کردن و رسوا نمودن :
گلعذاری شور شوخی در جهان افکنده است
همچو بلبل بیدلی را بر زبان افکنده است .

دانش (آنندراج ).


بی زبانی بر زبان مردمم افکنده است
هستم از فیض خموشی هاگرفتار نفس .

واله (آنندراج ).


ترجمه مقاله