بر زبان داشتن
لغتنامه دهخدا
بر زبان داشتن . [ ب َ زَ ت َ ] (مص مرکب ) بزبان داشتن . بزبان گرفتن کنایه از فریب دادن بحرف و صوت ملایم و سخنان نالایق گفتن کسی را. || کنایه از زبان زد کردن . || رسوا کردن . || در نفرین گرفتن . (آنندراج ) :
دگر آزادگی با کائناتم سرگران دارد
جنونم از شکایت عالمی را بر زبان دارد.
دگر آزادگی با کائناتم سرگران دارد
جنونم از شکایت عالمی را بر زبان دارد.
زکی همدانی (از آنندراج ).