ترجمه مقاله

بزداغ

لغت‌نامه دهخدا

بزداغ . [ ب ِ ] (اِ) افزاری است که بدان زنگ آیینه و تیغ و امثال آن بزدایند و جلا دهند و لفظ لغت نیز بر این معنی دلالت میکند، و آنرا بعربی مصقلة خوانند. و بزدائیدن بهمین معنی مصدر این لغت است و بزداغیدن تبدیل غین به الف است و بزدودن نیز مثل همانست . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (برهان ) (شعوری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (مجمعالفرس ). مصقل . بُزداغ . پزداغ . (برهان ) (ناظم الاطباء) (مجمعالفرس ) :
دهد ضیا بمه آئینه ٔ رخت کآن را
بود زخاطر شاه فلک محل بزداغ .
منصور شیرازی (از شرفنامه و صحاح الفرس و آنندراج ).
ترجمه مقاله