ترجمه مقاله

بزداییدن

لغت‌نامه دهخدا

بزداییدن . [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ ] (مص ) (از: ب + زداییدن ) بزدائیدن . بزدودن . زنگ از آینه و تیغ و امثال آن دور کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). پاک کردن زنگ از روی آیینه و تیغ و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). جلا دادن . (ناظم الاطباء). روشن کردن . صقل . (مجمل اللغة). صیقلی کردن . زدائیدن . (یادداشت بخط دهخدا). رجوع به زدائیدن و زدودن شود.
ترجمه مقاله