بزوشم
لغتنامه دهخدا
بزوشم . [ ب ُزْ وَ ] (اِ مرکب ) پشم بز. (ناظم الاطباء) (مجمعالفرس ). و در فرهنگ بزشم آورده [ بحذف واو، بوزن گذشت ] بمعنی پشم نرمی که در تحت موی بز می باشد و این بیت شیخ سعدی را مثال آورده :
یارم ز سفر آمد دیدم که بزشم آورد
چون نیک نگه کردم میش آمدو پشم آورد.
موی و پشم بز را گویند. (برهان ). مرعزی . (السامی ). مِرعِز. مَرعَزا. مَرعَز. پت . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزپشم شود.
یارم ز سفر آمد دیدم که بزشم آورد
چون نیک نگه کردم میش آمدو پشم آورد.
(مجمعالفرس ).
موی و پشم بز را گویند. (برهان ). مرعزی . (السامی ). مِرعِز. مَرعَزا. مَرعَز. پت . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزپشم شود.