ترجمه مقاله

بسبس

لغت‌نامه دهخدا

بسبس . [ ب َ ب َ ] (ع اِ) زمین بی آب و گیاه ج ،بسابس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیابان خالی . (مهذب الاسماء). بیابان خشک . زمین خالی . (دزی ج 1 ص 83). || درختی است که از آن پالان سازند یا باین معنی صواب سَبسَب است . (منتهی الارب ). درختی که از آن پالان سازند. (ناظم الاطباء). || در حاوی نقل میکند: که او را از بلاد هند نقل کنند به اطراف و به هیئت به پوست درخت ماند و او را بجهت بوی خوش در مجمرها بسوزند و این تعریف کافی نیست و این صفات دلالت کند بر آنکه او بسباس است . (ترجمه ٔ صیدنه ابوریحان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ورق 24 ب ).
ترجمه مقاله