ترجمه مقاله

بستان سرای

لغت‌نامه دهخدا

بستان سرای . [ ب ُ س َ ] (اِ مرکب ) بوستانسرا. بستان سرا. باغی که در صحن خانه سازند. (از سراج اللغات ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بوستان سرای و سرابستان و سرابوستان ، خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 211 شود :
آورده اند که عابد به شهر اندرآمد و بستانسرای خاص ملک را بدو بپرداختند، مقامی دلگشای روان آسای . (گلستان ).
نگه داشت بر طاق بستان سرای
یکی نامور بلبل خوش سرای .

سعدی (بوستان ).


در حریم سترش و بستان سرای عصمتش
جز بشرط راستی یک سروبن بالا نکرد.

(ازسمطالعلی ).


و یک در، از آن بر بستانسرای برادر خود عبداﷲ گشاد. (تاریخ قم ص 37).
ترجمه مقاله