ترجمه مقاله

بسوده

لغت‌نامه دهخدا

بسوده . [ ب َ / ب ِ دَ / دِ ] (ن مف ) بسفته .سفته . بمعنی دست زده و مالیده و لمس و لامسه باشد. (برهان ). دست زده شده . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). بدست زده باشد. (لغت فرس اسدی ). بدست زده و مالیده باشد. (اوبهی ) (معیار جمالی ). دست زده و دست ساییده . (فرهنگ خطی ). لمس کرده شده و ساییده و دست نهاده شده . (ناظم الاطباء). بمعنی دست زده و لمس کرده و مالیده باشد. (سروری ). لمس و لامسه . (مؤید الفضلاء). بمعنی دست زده و لمس کرده و مالیده و آن را بسفته و سفته نیز گویند و سوده و سفته تبدیل یکدیگرند و بمعنی ساییده نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به شعوری ج 1ورق 195 و 221 شود. || سوراخ کرده . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (اوبهی ) (سروری ) (فرهنگ نظام ) (از مؤید الفضلاء).
- نابسوده ؛ دست نزده ، لمس نکرده :
نابسوده دو دست رنگین کرد
ناچشیده بتارک اندر تاخت .

رودکی .


چشمم به وی افتاد برنهادم
دل بر گهر سرخ نابسوده .

خسروانی (از لغت فرس ).


ترجمه مقاله