ترجمه مقاله

بس

لغت‌نامه دهخدا

بس . [ ب َس س ] (ع اِ) گربه ٔ خانگی و عامه به کسر «با» خوانند یکی آن ، بسة است . (از منتهی الارب ). ج ، بِساس . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، بِسَس ْ. (ناظم الاطباء). بِساس . (اقرب الموارد). || تمام کوشش و طاقت : جاء به من حسه و بسه یعنی ؛آورد آن را بتمام کوشش و طاقت خویش و همچنین است : لاطلبنه من حسی و بسی (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جهد. (از اقرب الموارد). جهد و طلب . (متن اللغة). || کافی و بس و آن لغت دری است . (منتهی الارب ). مأخوذ از فارسی ، کافی و بس و بسنده . (ناظم الاطباء). رجوع به بس شود. || و با ضمایر «ک » و «ه » بسه و بسک و با فعل مضارع که پس از آن آید ترکیب و صرف شود. (دزی ج 1).
- بسک تتهزا علی . و رجوع به بسه شود.
|| درختی است . (از تاج العروس ).
ترجمه مقاله