ترجمه مقاله

بشاعة

لغت‌نامه دهخدا

بشاعة. [ ب َ ع َ ] (ع مص ) ناخوش شدن مرد از خوردن طعام بدمزه : بشع الرجل بشعا و بشاعة. || بی مزه شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || طعمی مرکب از تلخی وقبض : مثل اجتماع المرارة والقبض فی الحضض . (قانون ابن سینا). || بدبوی شدن دهان از ناکردن خلال و مسواک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || لبریز آب گردیدن رودبار: بشعالوادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || عاجز و تنگ شدن بکاری : بشع بالامر. (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). || گلوگیر شدن . (زوزنی ). گلوگیر شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ).
ترجمه مقاله