بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یاسین ، ابوالقاسم نیشابوری . بگفته ٔ مستوفی در سال 388 هَ . ق . درگذشت . از سخنان اوست : حقیقة العلم ، کشف علی السرائر. و دیگران نوشته اند که وی از مشایخ بزرگ عرفای اواخر قرن چهارم هجری است . در مولد خود مهنه ٔ نیشابور به ارشاد مردم پرداخت و ابوسعید ابوالخیر از صحبت او به مقامات عالی رسید و اشعاری در توحید دارد که از آنجمله است :
من بی تودمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد.
بشر در سال 380 هَ . ق . در نیشابور درگذشت . و رجوع به ریحانة الادب : ابوالقاسم بشر یاسین و نامه ٔ دانشوران چ 1 ص 269 و لغت نامه ذیل ابوالقاسم بشر یاسین شود.
من بی تودمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد.
بشر در سال 380 هَ . ق . در نیشابور درگذشت . و رجوع به ریحانة الادب : ابوالقاسم بشر یاسین و نامه ٔ دانشوران چ 1 ص 269 و لغت نامه ذیل ابوالقاسم بشر یاسین شود.