ترجمه مقاله

بشنجیدن

لغت‌نامه دهخدا

بشنجیدن . [ ب َ / ب ِ ش َ دَ ] (مص ) پشنجیدن . پاشیدن . (ناظم الاطباء). بمعنی پاشیدن است و این لغت در دری استعمال شود و اهل تبرستان بمعنی ریختن و پاشیدن بکار برند وبحذف جیم نیز مخفف آن آمده است ، چنانکه گویند: آب کاسه را بشن ؛ یعنی بپاش و بریز. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). ریختن و پاشیدن . (فرهنگ نظام ) :
بخنجر همه تنش انجیده اند
بر آن خاک خونش بشنجیده اند.
لبیبی (از رشیدی و انجمن آرا و آنندراج و فرهنگ نظام ).
ورجوع به پشنجیدن و بشنج شود.
ترجمه مقاله