ترجمه مقاله

بشنج

لغت‌نامه دهخدا

بشنج . [ ب َ ش َ ] (اِ) تابش و طراوت رخسار و آبرو. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) (انجمن آرا). طراوت رخسار و آب روی . (از آنندراج ). تابش روی باشد. (سروری ). طراوت رخسار و آب رو. (رشیدی ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ). تاب روی . (شرفنامه ٔ منیری ). آب و رنگ رخسار.تر و تازگی رخسار. || از ابزارهای نساجی است . (شعوری ج 1 ورق 154 و 201). رجوع به بشنجه شود.
ترجمه مقاله