ترجمه مقاله

بصم

لغت‌نامه دهخدا

بصم . [ ب ُ ] (ع اِ) مقداری است معین و آن از سر خنصر باشد تا سر بنصر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مقداری است معین و از سر خنصر تا سر بنصر باشد، عَتَب میان بنصر و وسطی ، و رَتَب میان وسطی و سبابه ، و فتر میان سبابه و ابهام . (از آنندراج ). فرجه ٔ میان خنصر و بنصر. (غیاث ). بالا که میان خنصر و بنصر بود. ج ، ابصام . (مهذب الاسماء). || رجل ذوبصم ؛ مرد ستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).سطبر. (از آنندراج ). || ثوب ذوبصم ؛ جامه ٔستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سطبر. (از آنندراج ). || باسمه ٔ روی پارچه . (دزی ج 1 ص 92).
ترجمه مقاله