بطنت
لغتنامه دهخدا
بطنت . [ ب ِ ن َ ] (ع اِ)بَطْنَة بمعنی سیری و پری شکم از طعام :
کم خورش ، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست .
شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بطنه شود.
کم خورش ، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست .
سنایی .
شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به بطنه شود.