بفعل آوردن
لغتنامه دهخدا
بفعل آوردن . [ ب ِ ف ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) پدید کردن . بظهور آوردن . از مرحله ٔ قوه به فعل آوردن :
هر آنچ امروز بتواند بفعل آوردن از قوت
نیاز و عجز گر نبود ورا چه دی و چه فردا.
و رجوع به فعل شود.
هر آنچ امروز بتواند بفعل آوردن از قوت
نیاز و عجز گر نبود ورا چه دی و چه فردا.
ناصرخسرو.
و رجوع به فعل شود.