ترجمه مقاله

بقاع

لغت‌نامه دهخدا

بقاع . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بُقْعَة و بَقْعَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به بقعه شود. || بقعه ها وخانه ها و سرای ها. (ناظم الاطباء). جاها. (از غیاث ). ج ِ بقعه . پاره ای زمین که از زمینهای دیگر ممتاز باشد.(آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) : عرصه ٔ آن بقاع از ظلمت کفر و شرک پاک کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).شعار اسلام در آن بقاع و اصقاع ظاهر شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) . و شدت سرما بشکست و بقاع و رباع از هبوب نسیم صبا خوش و خرم گشت . (جهانگشای جوینی ). || جای و گوی که در آن آب گرد آید. (آنندراج ).
- بقاع الخیر ؛ صومعه و خانقاه و تکیه . (ناظم الاطباء) : مجملاً لازمه ٔ منصب مطلق صدارت تعیین حکام شرع ... و سایر خدمه ٔ مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر... (تذکرة الملوک چ 2 ص 2).
- بقاع سپهر ارتفاع ؛ عمارتهایی که مانند آسمان بلند و مرتفع است . (ناظم الاطباء).
- بقاع متبرکه ؛ مشاهد و مقابر ائمه و بزرگان دین .
ترجمه مقاله