ترجمه مقاله

بقر

لغت‌نامه دهخدا

بقر.[ ب َ ] (ع مص ) شکافتن چیزی را، یقال : اَبْقِرها عن جنبیها؛ ای شق بطنها عن ولدها. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکم بشکافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || گشاده و فراخ گردانیدن چیزی را، و منه حدیث الانک : فبقرت لها الحدیث ؛ ای فتحته و کشفته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فراخ گردانیدن چیزی را. (از آنندراج ). || در حدیث هدهد سلیمان (ع ): فبقرالارض ؛ یعنی دید آب را در زیرزمین . (منتهی الارب ). نگریستن هدهد موضع آب را پس دیدن آنرا: بقرالهدهد الارض بقراً. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || تفتیش کردن و پی بردن به امور ایشان : بقر فی بنی فلان ؛ تفتیش کرد و پی برد به امور ایشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مانده شدن . (آنندراج ). مانده گردیدن . (منتهی الارب ). درماندن . (تاج المصادر بیهقی ). || شگفت داشتن سگ بدیدار گاو. (از آنندراج ) (منتهی الارب ). || کنده شدن چشم مرد از دیدن دور. (آنندراج ). فرومانده بینایی شدن از دیدن دور. (منتهی الارب ). و رجوع به بَقَر شود.
ترجمه مقاله