ترجمه مقاله

بقلة

لغت‌نامه دهخدا

بقلة. [ ب َ ل َ] (ع اِ) واحد بقل . (ناظم الاطباء). یکی بقل . (منتهی الارب ). تره زار و زمین سبزه ناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). تره که پخته نانخورش سازند. (غیاث اللغات ). خبازی بستانی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بقل شود.
- بقلة الاترجیة ؛ بادرنجبویه . (ناظم الاطباء) (ابن بیطار). ماذربویه است . (اختیارات بدیعی ). از نباتات است .(منتهی الارب ). کِزوان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بادرنجبویه و بادرنبویه شود.
- بقلة الامصار، بقلة الانصار . رجوع به بقلة الانصار و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و مفردات ابن بیطار شود.
- بقلة الانصار، بقلةالامصار ؛ کلم است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کُرْنُب ْ (اختیارات بدیعی ) (تذکره ٔ ضریر انطاکی ) (مفرادت ابن بیطار) (اقرب الموارد).
- بقلة الاوجاع ؛ ابن بیطار بنقل از ابوالعباس حافظ آرد: در نزد اعراب بادیه های افریقیه آنرا بر گیاهی که در مغرب فوجده می نامند اطلاق می شود. و بعضی از گیاه شناسان اندلس آنرا اذن الجدی خوانده اند و این همان گیاهی است که دیسقوردوس آنرا مانالیا نامد. شاخه هایش شبیه به سمونیون است و طعم آن اندکی مانند انیسون است . (از مفردات ابن بیطار).
- بقلة الباردة ؛ داردوست باشد. (از درختان جنگلی ایران ثابتی چ 1326 هَ . ش . دانشگاه طهران ص 166). لبلاب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (اختیارات بدیعی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تذکره ٔ ضریر انطاکی ) (مفردات ابن بیطار). رجوع به داردوست و لبلاب شود.
- بقلة البراری ، بقلة الرمل ؛ گیاهی است . (از ناظم الاطباء). از نباتات است . (منتهی الارب ). نباتی است که از کاسنی بری کوچکتر و بیخش بر روی زمین پهن میشود و گلش زرد، بخلاف قنابری که بیخ آن بر زمین فرو رفته است . و طعم این با اندک شوری و تلخی ، و در آخر زمستان میروید و در آخر نیسان ماه میخورند و بیخش شبیه به دانه ٔ پنبه دانه است . (از مخزن الادویه ).
- بقلة الحامضة ؛ از نباتات است . (منتهی الارب ). تره ٔ خراسانی را گویند. قسمی از حماض بزرگ ورق است بی ساق و از برگ کرنب کوچکتر و ترش مزه و در جای نمناک میروید. تره ای است شبیه چغندر خراسانی ، کُرْنُت ْ (مفردات ابن بیطار). تره ٔ خراسانی و ساق ترشک و به هندی ساک جوکه نامند. (مخزن الادویه ).
- بقلة الحمقا ؛ خرفه یا بقلة اللینه . (منتهی الارب ). و همچنین بقلة اللینه و بقلة الزهراء، هندباء یا رجله ، و بعضی از عوام آنرا فرفحین نامند. (از اقرب الموارد). بقله ٔ حمقا به عبری ارغیلم و به فرنگی بر کال سالی و به سریانی وبربری رجله ، و به یونانی انومدفی و به فارسی فرفخ یا فرفیر گویند و آنرا بقلة الزهره نیز خوانند. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). بقله ٔ حمقاء برّیه ، بر دوایی اطلاق شود که آنرا بقله ٔ مبارکه و بقله ٔ لینه و عرفسج و عرفجین نیز نامند و آن رِجْلَه ْ است . (از مفردات ابن بیطار). تره ٔ خرفه و معنی لغوی آن تره ٔ نادان است چون با وصف فواید بسیار بیشتر در راهها و جاهای خیس میروید و با وجودی که هر بار از سیل خراب و بر باد میرود لیکن اکثر بر راه سیل و گذر آب میروید. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). به شیرازی تورک گویند و بهترین وی تازه بود. (از اختیارات بدیعی ). خرفه که هندش لونیه گویند. (مؤید الفضلاء). خرفه . (ناظم الاطباء). بَخْلَه . بیخَلَه . مویزاب فرفخ . تخمگان . حَوک (یادداشت مؤلف ). و شینک . (مهذب الاسماء). و شفنک . (مهذب الاسماء).
- بقلةالخراسانیه ؛ مرزه . (ناظم الاطباء). بقلة الحامضة خوانندبپارسی ، تره ٔ خراسانی گویند. (از اختیارات بدیعی ). حماض . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). و رجوع به حماض و حماضةو بقلة الحامضة شود.
- بقلةالخطاطیف ؛ زردچوبه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادرنبویه است . (اختیارات بدیعی ). عروق صفر. (مفردات ابن بیطار). عروق صباغین . (یادداشت مؤلف ).
- بقلةالخنیتبه ؛ گیاهی است مانند سیر. (مؤید الفضلاء).
- بقلةالذهبیة ؛ گیاهی است که قطف هم گویند.(منتهی الارب ) (آنندراج ). قطف و آن بقل الروم است . (از مفردات ابن بیطار). قطف . (تذکره ٔ انطاکی ). رجوع به قطف و بقلة الحامضة شود.
- بقلةالرماة ؛ گیاهیست . (ناظم الاطباء). از نباتات است . (منتهی الارب ). راسن . الانیون . (یادداشت مؤلف ). گیاهی بوده است که تیراندازان اسپانیولی تیرهای خود را بدان زهراب میداده اند. (یادداشت مؤلف ).این گیاه را بزبان عامیانه اندلس یرابله نامند. (مفردات ابن بیطار). نباتی است برگش شبیه ببرگ بارتنگ و از آن ریزه تر و بیخش باریک و پر شعبه و بیرون سیاه و اندرون سفید و منابت آن اکثر ارمینیه و بلاد مغرب است و هر سال در بهار میروید و تا اواسط تابستان می ماند. (از مخزن الادویه ).
- بقلة الرمل ؛ گیاهیست . (از ناظم الاطباء). از نباتات است . (منتهی الارب ). بقلةالبراری . (ابن بیطار). گیاهیست که در ریگزارها در آخر زمستان میروید. ریشه های آن بر روی زمین و شکوفه ٔ آن زرد مانند قنابری است و دانه ای مانند دانه ٔ پنبه دارد. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
- بقلةالزهرا؛ بقلةالحمقاست . (اختیارات بدیعی ). بقلةالزهر. (تذکره ٔ انطاکی ). رجوع به بقلةالحمقا شود.
- بقلةالضب ؛ گیاهیست . (ناظم الاطباء). از نباتات است . (منتهی الارب ). بادرنگبویه ٔ بری است . (از اختیارات بدیعی ). بادرنجبویه ٔ صحرایی است . فرنجمشک . (یادداشت مؤلف ). ترنجان بری . (یادداشت مؤلف ). گویند ریحان بری است . (مفردات ابن بیطار). باذرنجبویه . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). رجوع به بادرنگبویه شود.
- بقلةالعایشه ؛ جرجیر. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). بقلةالعدس . صاحب جامع گوید: عروق الصفر است اما آنچه محقق است دماء المغظافی است . (اختیارات بدیعی ). پودینه ٔ دشتی . (مؤید الفضلاء). فوتنج . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). پودنه ٔ دشتی .
- بقلةالعربیه ؛ بقلةالیمانیه است . (مفردات ابن بیطار). رجوع به بقلةالیمانیه شود.
- بقلةالغزال ؛ گیاهیست . (ناظم الاطباء). مشک طرامیشع است .(اختیارات بدیعی ).
- بقلةالفارسیة ؛ عرب آنرا نباتی گوید که بفارسی او را تره ٔ داهان و تره ٔ گربه خوانند و بعضی اعراب او را بقله ٔ الاماسه گویند و او را تره ٔ گربه به آن جهت گویند که به بوی او الفت عظیم دارد و بسایه ٔ او پناه برد و از آن بخورد و بر برگهای او مراغه کند و این نبات را پلنگ مشک خوانند و معرب او فلنجمشک باشد. (ترجمه ٔ صیدنه ٔابوریحان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). بادرنجبویه . بادرنگبویه . رجوع به بادرنجبویه شود.
- بقلةالفسینیه ؛ نبات او به سیر مشابهت دارد الا آنکه در نبات او تیزی کمتر است و بطعم خوشتر و برگ او عریض ترو به برگ طرخون نزدیک بود. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
- بقلةاللینة ؛ خرفه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بقلةالحمقاست . (اختیارات بدیعی ). رجله است . (مفردات ابن بیطار). بقله ٔ مبارکه . بقله ٔ حمقا. بقله ٔ زهرا. (از اقرب الموارد). رجوع به خرفه و بقلةالحمقا شود.
- بقلةالمبارکة ؛ کاسنی و یا خرفه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بقلةالحمقاست . (اختیارات بدیعی ) (تذکره ٔ انطاکی ) (از اقرب الموارد) (مؤید الفضلاء). بقلةاللینة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مترادفات آن شود.
- بقلةالملک ؛ شاهتره . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). شاهترج . (مفردات ابن بیطار) (اختیارات بدیعی ).
- بقلةالیمانیة ؛ گیاهی است ، یا یک قسم از اسفناج . (ناظم الاطباء). نباتی است .(آنندراج ). نباتی است شبیه بکاسنی و از آن ریزه تر. در کنار آبها میروید، مایل بسرخی و بی طعم است و در تنکابن و طبرستان اشکنی نامند و ابن تلمیذ گوید: تخمش شبیه است بتخم بستان افروز. بقلةالعربیه و بر بوس و جربوز و آن در نزد مردم اندلس بلیطس است . (مفردات ابن بیطار). نوعی حبق است شبیه به قطف . (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). بلطاون است و آن گیاهی است که بهندی چولایی نامند. نوعی از وی سرخ است و اهل هند سرخ او را تعریف کنند و سرخ وی را بهتر از سبز وی دانند. (مؤید الفضلاء).
- بقلةالیهودیه ؛ کاسنی بری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). اسنان الذیب . (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان نسخه خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از مؤید الفضلاء).خبازی سرخ . (بحر الجواهر). حبق التمساح . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). ملوخیا، اگر بقلةالیهود را گویند نوعی از ملوخیاست بس دور نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).تِفاف . تلفاف . خس الخمار. (یادداشت مؤلف ). آنرا تفاف نیز گویند و آن نوعی از هندبای بحری است و بر دوای معروف قرصعنه نیز اطلاق شود و آن اصح است . (از مفردات ابن بیطار). و رجوع به مترادفات آن شود.
ترجمه مقاله