بلاجواب
لغتنامه دهخدا
بلاجواب . [ ب ِ ج َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + جواب ) بدون جواب . بی پاسخ . (فرهنگ فارسی معین ).
- بلاجواب گذاشتن ؛ جواب ندادن . پاسخ ندادن ، خاصه نامه و مکتوبی را. مهمل گذاشتن .
- بلاجواب گذاشتن ؛ جواب ندادن . پاسخ ندادن ، خاصه نامه و مکتوبی را. مهمل گذاشتن .