ترجمه مقاله

بلاس

لغت‌نامه دهخدا

بلاس . [ ب َ ] (اِ) مجازاً،به معنی مکر و فریب . (غیاث اللغات ). گویند روزی مفلسی از تقاضای قرض خواهان پیش یکی از آشنایان شکوه کرد، او گفت با گرفتن فلان مبلغ ترا از این واقعه میرهانم و چون آن مفلس پذیرفت ، بدو گفت خود را به جنون شهرت ده و هرچه از تو سؤال کنند درجواب آن هیچ مگو جز «بلاس ». آن شخص بدین نصیحت عمل کرد و کار وی با قرضخواهان به خانه ٔ قاضی انجامید، مفلس در جواب سوءالات قاضی نیز گفت «بلاس » و قاضی حکم به جنون او داد، القصه آن شخص با گفتن «بلاس » از کمند قرض خواهان خلاص شد و ناصح برای دریافت مزد نصیحت خود نزد وی آمد اما در جواب ، او نیز به نصیحت عمل کرد. ناصح از این معنی بسیارآزرده شد و گفت «با همه کس بلاس ، با ما نیز». حال چون درمقام فریب کسی باشند که او را فریب نتوان داد این مثل خوانند، و از اشعار قدما چنین برمیاید که بلاس به معنی مکر و حیله آمده است . (آنندراج ) :
خواستم گفتن که دست و طبع او بحر است و کان
عقل گفت این مدح باشد نیز با من هم بلاس .

انوری .


کرده اند از سپه گری قومی
با همه کس بلاس و با ما نیز.

کمال الدین اسماعیل .


با همگان بلاس کم با چو منی بلاس هم .

مولوی .


ترجمه مقاله