ترجمه مقاله

بلاش

لغت‌نامه دهخدا

بلاش . [ ب ِ ] (ق مرکب ) بلاژ. بی تقریب .بی سبب . بی جهت . (برهان ) (آنندراج ). فرهنگها کلمه را ساده گرفته اند اما مرکب از ب + لاش می نماید، و لاش به معنی عبث و بیهوده و غارت و تاراج است :
بدین رزمگاه اندر امشب مباش
همان تا شود گنج و لشکر بلاش .

فردوسی .


جدا خوانش هر روز دادی بلاش
یکی ابر بد ویژه دینارپاش .

(گرشاسب نامه ).


و رجوع به بلاژ شود.
ترجمه مقاله