بلاغات
لغتنامه دهخدا
بلاغات . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بَلاغ . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلاغ شود. || سعایت وسخن آرائیها بدروغ . (منتهی الارب ). وشایات و سخن چینی ها، گویی آن جمع بلاغة است ، گویند «لایفلح أهل البلاغات ». (از اقرب الموارد). || سخن آرایی ها. چیره زبانیها :
قوی در بلاغات و در نحو چست
ولی حرف ابجد نگفتی درست .
قوی در بلاغات و در نحو چست
ولی حرف ابجد نگفتی درست .
سعدی .