ترجمه مقاله

بلق

لغت‌نامه دهخدا

بلق . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) پیسگی . (منتهی الارب ). سیاهی و سپیدی . (از اقرب الموارد). بُلقة. ورجوع به بلقة شود. || سپیدی دست و پای ستور تا ران . || خیمه و خرگاه بزرگ . (منتهی الارب ). فسطاط و خیمه که از موی بز بافته باشند، و درمثل است : الناسک فی ملقه أعظم من الملک فی بلقه . (از اقرب الموارد). || حمق اندک . (منتهی الارب ). حمق که هنوز مستحکم نشده باشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || دروازه . (منتهی الارب ).باب ، در برخی از لغات . (از ذیل اقرب الموارد). || رخام . || سنگی است به یمن مانند آبگینه . (منتهی الارب ). سنگی است در یمن که ماورای خود را چون شیشه روشن میکند. (از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله