ترجمه مقاله

بلندپروازی

لغت‌نامه دهخدا

بلندپروازی . [ ب ُ ل َ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت بلندپرواز. (فرهنگ فارسی معین ) :
ز چرخ صید کند نسر طایر و واقع
عقاب همت او از بلندپروازی .

سوزنی .


|| کنایه از لاف و گزاف و اظهار تجمل و خودنمایی و خودستایی .(ناظم الاطباء) :
فریب حسن بتی را مخور که خوبی او
مثال زلف نماید بلندپروازی .

سلیم (از آنندراج ).


من کجا وین بلندپروازی
سدره کی بلبل آشیان باشد.

سنجر کاشی (از آنندراج ).


|| حرص و هوی و هوس . (ناظم الاطباء). و رجوع به بلندپرواز و بلندپروازی کردن شود.
ترجمه مقاله