بلندین
لغتنامه دهخدا
بلندین . [ ب َ ل َ ] (اِ) چوب بالایین در خانه . (برهان ) (آنندراج ). || چهارچوب در خانه . (برهان ). پیرامن در بود و به زمان ما چهارچوب خوانند. (لغت فرس اسدی ). پیرامن در. (صحاح الفرس ) (اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ). آستانه :
در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین .
سعادت همچو دولت پادشه را
بود دایم ملازم بر بلندین .
بَلَند. پلندین .
در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین .
شاکر بخاری .
سعادت همچو دولت پادشه را
بود دایم ملازم بر بلندین .
معیار جمالی (از فرهنگ فارسی معین ).
بَلَند. پلندین .