ترجمه مقاله

بلند انداختن

لغت‌نامه دهخدا

بلند انداختن . [ ب ُ ل َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به جای مرتفع انداختن . (فرهنگ فارسی معین ). تَطمیح ؛ بلندانداختن کمیز را. (از منتهی الارب ). || کنایه از ستودن به مبالغه و تعریف بسیار نمودن . (آنندراج ). بی نهایت ستایش کردن . (ناظم الاطباء) :
هیچ گه در عشق کوتاهی نکردم از وفا
هرکه پرسید از قد جانان بلند انداختم .

اشرف (از آنندراج ).


ترجمه مقاله