ترجمه مقاله

بلوچ

لغت‌نامه دهخدا

بلوچ . [ ب ُ ](اِ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. (برهان ). || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. (برهان ). || پارچه ٔ گوشتی که بر ختنه گاه زنان می باشد و بریدن او سنت است . (برهان ). تلاق و بظر. (ناظم الاطباء). چوچوله :
تا...لب و بلوچ زبانست و رومه ریش
جز راه ... او به سیم پای نسپرم .

سوزنی .


|| صفحه ٔ نازکی که آن را بروی ساقه ٔ عمودی در جائی مرتفع قرار دهند و بسهولت گردش می کند و معبر باد را نشان میدهد. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله