ترجمه مقاله

بل

لغت‌نامه دهخدا

بل . [ ب ِ ] (فعل امر) کلمه ٔ امر، مخفف بهل ، یعنی بگذار، از مصدر هلیدن . (از ناظم الاطباء). مخفف بهل است که امر بر گذاشتن باشد یعنی بگذار. (برهان ). بگذار،مترادف بهل . (شرفنامه ٔ منیری ). بهل بوده و «ها» به کثرت استعمال حذف شده «بل » مانده است . (از فرهنگ خطی ). بل = ول ، مخفف بهل ، و آن امر از هشتن و هلیدن است به معنی بگذار. (از فرهنگ فارسی معین ) :
بل تا جگرم خشک شود وآب نماند
بر روی من آبیست کزو دجله توان کرد.

آغاجی .


بل تا کف پای تو ببوسم
انگار که مهر لالکایم .

سنائی .


گفتم به ترک نان سپید سیه دلان
بل تا فنای جان بودم در فنای نان .

خاقانی .


مرا گفتی بگو حال دل خویش
دلت خون میشود بل تا نگویم .

شرف شفروه (از آنندراج ).


و رجوع به هشتن شود.
ترجمه مقاله