ترجمه مقاله

بمیر

لغت‌نامه دهخدا

بمیر. [ ب ِ ] (فعل امر) امر از مردن است که گاه به صورت نفرین و دشنام به کار می رود و توان آن را در شمار اصوات آورد: بمیر؛ خفه شو. ای بمیری (در تداول عامه ). و در این بیت سعدی نیز نفرین گونه ایست :
بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست
که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست .

سعدی .


و رجوع به مردن شود.
- امثال :
بمیر و بدم ؛ طفلی را به شاگردی آهنگری بردند. استاد تمرین را نخست عمل دمیدن به وی محول کرد. طفل بسهولت و آسانی کار استخفاف میکرد. لیکن پس از زمانی کوتاه تعب بر او راه یافت . از استاد پرسید بنشینم و بدمم ؟ استاد گفت بنشین و بدم . باز ساعتی دیگر ماندگی بیشتر غلبه کرده ، گفت به پهلو افتم و بدمم ؟ استاد گفت به پهلو افت و بدم .بار سوم سؤال کرد بخوابم و بدمم ؟ استاد برآشفت و گفت بمیر و بدم . مثل را حالا در مقام شکایت از اجبار به کاری متعب یا ضعف یا مرض یا پیری گویند. (امثال و حکم دهخدا).
ترجمه مقاله