ترجمه مقاله

بناگوش کردن

لغت‌نامه دهخدا

بناگوش کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آنست که چون طفل متولد شود، ماماچه که آن را بتازی قابله گویند، انگشت در دهان طفل کرده و کامش برمیدارد. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). سق یا کام کودک برداشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). بردن ماماچه انگشت را در دهان کودک نوزاد و کام او را برداشتن . (ناظم الاطباء) :
مادر ملک ز پستان شرف شیر دهد
هر کرا دایه ٔ لطف تو بناگوش کند.

سیف اسفرنگی (از انجمن آرا).


|| کنایه از طاعت و انقیاد کردن هم هست . (برهان ) (ناظم الاطباء) (حجت ساطع از آنندراج ).
ترجمه مقاله