ترجمه مقاله

بنجک

لغت‌نامه دهخدا

بنجک . [ ب ُ ج َ ] (اِ) پنبه ٔ محلوج و گلوله کرده را گویند بجهت رشتن . (برهان ) (مجمع الفرس ) (شعوری ). پنجک . (مجمع الفرس ) :
یکی از ایشان بنجک ستان و پنبه فروش
که ریش گاوی نامه ست و نام او عنوان .

روحانی (از مجمعالفرس ).


ترجمه مقاله