ترجمه مقاله

بند شدن

لغت‌نامه دهخدا

بند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آرام داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || ماندن . || چسبیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || قائم شدن . (آنندراج ). محکم شدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
عجب که بند شود تا به پشت گاو زمین
نعوذباﷲ اگر پا فرورود بخلاب .

وحشی (از آنندراج ).


|| قطع شدن . بازایستادن . بازماندن :
هر امیری نیزه ٔ خود درفکند
تا شود در امتحان آن سیل بند.

مولوی .


ترجمه مقاله