بنفش
لغتنامه دهخدا
بنفش . [ ب َ ن َ ] (ص ، اِ) کبودرنگ و نیلگون . (غیاث ). بنفشه رنگ . (آنندراج ). رنگ کبود مانند رنگ گل بنفشه . (ناظم الاطباء). کبود. (شرفنامه ٔ منیری ). رنگی است فرعی که از ترکیب دو رنگ اصلی قرمز و آبی بدست آید. (فرهنگ فارسی معین ). رنگی چون رنگ پوست ِ بادنجان . (یادداشت بخط مؤلف ) :
یکی شیرپیکر درفش بنفش
درافشان گهر در میان درفش .
همه جامه ها سرخ و زرد و بنفش
شهنشاه با کاویانی درفش .
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه ٔ چتر بنفش تست .
زده هم برش گاوپیکر درفش
سپر زرد و برگستوان بنفش .
زان تیغ کان بنفش تر است از پر مگس
منقار کرکسان فلک میهمان اوست .
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش .
گویند برگ سبز شود اطلس بنفش
آری شود ولیک بخون جگر شود.
- بنفش کردن ؛ کبودکردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
|| نوعی از جواهر کریمه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از احجار کریمه و آن چهار گونه است . ماذینی و آن سرخ روشن است . و رطب و آن سرخی سیر است و بنفسجی و آن سیاهی است که بسرخی کمی زند و پرطاوسی و کمی مایل به کبودی است . و سیادشت و آن زردی روشن است .(یادداشت بخط مؤلف ).
یکی شیرپیکر درفش بنفش
درافشان گهر در میان درفش .
فردوسی .
همه جامه ها سرخ و زرد و بنفش
شهنشاه با کاویانی درفش .
فردوسی .
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه ٔ چتر بنفش تست .
فرخی .
زده هم برش گاوپیکر درفش
سپر زرد و برگستوان بنفش .
اسدی .
زان تیغ کان بنفش تر است از پر مگس
منقار کرکسان فلک میهمان اوست .
خاقانی .
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش .
نظامی (از آنندراج ).
گویند برگ سبز شود اطلس بنفش
آری شود ولیک بخون جگر شود.
نظام قاری .
- بنفش کردن ؛ کبودکردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
|| نوعی از جواهر کریمه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از احجار کریمه و آن چهار گونه است . ماذینی و آن سرخ روشن است . و رطب و آن سرخی سیر است و بنفسجی و آن سیاهی است که بسرخی کمی زند و پرطاوسی و کمی مایل به کبودی است . و سیادشت و آن زردی روشن است .(یادداشت بخط مؤلف ).