ترجمه مقاله

بهاءالدین

لغت‌نامه دهخدا

بهاءالدین . [ ب َ ئُد دی ] (اِخ ) کریمی السمرقندی . ازاماثل سمرقند بود و لطایف الفاظ او همه شکر و قند بود. اگرچه مرکز دایره ٔ فضل بود، اما دایره وار بر مرکز خراسان احاطت یافت و چون آفتاب در مملکت نیمروز کمالی حاصل کرد. در آن وقت که در تدوار و تطواف به امید الطاف اشراف به بجستان آمد، ملک شمس الدین رحمةاﷲ در حق او الطاف بسیار فرمود و جنیبت خاصه فرستاد تا او را بحضرت آرند. خواست که جنیبت سوار شود، اسب پای بگرفت و افگار کرد. بر بدیهه این قطعه بگفت . مطلع:
سُرور دل سَروری شمس دولت
قوی دست بادی تو در پادشایی
تویی آنکه از سرفرازان و شاهان
بپای ظفر تارک چرخ سایی .
این قطعه در حق سید اجل نظام الدین گفته . مطلع:
ای زده ناوک مژگان ز کمان ابرو
بر دلی کو سپر صبر فکند از هرسو.
(از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 505 و 506).
ترجمه مقاله