بهارآلود
لغتنامه دهخدا
بهارآلود. [ ب َ ] (ن مف مرکب ) بهارآلوده . زیبا. (فرهنگ فارسی معین ). لطیف :
می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
گل به طرحم میدهد روی بهارآلود تو.
می به جامم می کند چشم خمارآلود تو
گل به طرحم میدهد روی بهارآلود تو.
صائب (از آنندراج ).