بهاری
لغتنامه دهخدا
بهاری . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از نجبای آن دیار [فارس ] و اسمش نوروزشاه . چندی حکومت قلعه ٔ هرموز به او مفوض بوده و دلیری تیزچنگ و چابک سوار و امیری خوش طبع. از او است :
مه من کند به هرکس که رسد شکایت از من
که کسی ز رحم ناگه نکند حکایت از من .
مه من کند به هرکس که رسد شکایت از من
که کسی ز رحم ناگه نکند حکایت از من .
(آتشکده ٔ آذر ص 305).