ترجمه مقاله

بهرمند

لغت‌نامه دهخدا

بهرمند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) بهره مند که نصیب باشد. دارای بهره و نصیب . کامیاب . (ناظم الاطباء). مرکب از: بهر + مند (اداة اتصاف ) در زبان پهلوی «بهرمند» (قابل تقسیم . قابل قسمت ). در فارسی بمعنی متمتع. دارای سهم و حصه . مستفید. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بهره برنده . متمتع. مستفید. (فرهنگ فارسی معین ) : گفت جایی خواهم که هوای آن شمالی باشد و از باد جنوب نیز بهرمند باشد. (مجمل التواریخ ). رجوع به بهره و بهره مند شود.
ترجمه مقاله