ترجمه مقاله

بهش

لغت‌نامه دهخدا

بهش . [ ب َ ] (اِخ ) حجاز است بدان جهت که مقل آنجا می روید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بلاد حبش [بهش ؟] حجاز باشد زیرا که میوه ٔ مقل در وی بسیار می شود. (آنندراج ). منه «ان اباموسی لم یکن من اهل البهش »؛ ای الحجاز. (اقرب الموارد). منه الحدیث «انه قال لرجل من اهل البهش انت »؛ ای من اهل الحجاز انت . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله