ترجمه مقاله

بهمان

لغت‌نامه دهخدا

بهمان . [ ب َ ] (ص مبهم ، ضمیر مبهم )مرادف و متتابع فلان است که چیزی مجهول و غیرمعلوم باشد. (برهان ). فلان و بهمان و... کنایه از دو چیز یا دو شخص غیرمعین که آنرا باستار و پیستار هم میگویند.(از آنندراج ). مرادف فلان و بهمان یعنی چون بطور مبهم خواسته باشند نام کسی یا چیزی را بیان کنند این کلمه را ذکر نمایند و گاه «بهمان کس » و «بهمان چیز» نیز گویند. (ناظم الاطباء). متابع فلان است . (شرفنامه ). اسمی است برای شخص مجهول غیرمعین چنانچه فلان و این اسم در فارسی برای تمثیل استعمال کنند چنانچه زید و عمرو و بکر در عربی . (غیاث ). کنایه از شخص مبهم چون فلان . (رشیدی ). تابع فلان است و گاه متبوع او باشد یعنی بهمان و فلان گویند و این بجای نامی یا نامهایی که بردن آن بعلتی نخواهند شد. (صحاح الفرس ) :
بادام تر و سیکی و بهمان وباستار
ای خواجه کن همین و همی بر رهی شمار .

رودکی .


از گواز و تش و انگشته ٔ بهمان و فلان
با تبرزین و دبوسی و رکاب کمری .

کسایی .


نه فلان کرد و نه بهمان و نه پیر و نه جوان
نه ز تحویل سر سال بدو نه تقویم .

؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390).


نه فلان جرم کرد نه بهمان
نه بکس بود امید و نز کس بیم .

؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388).


گویی که فلان مرا چنین گفت
وآورد مرا خبر ز بهمان .

ناصرخسرو.


اگر گویی فلان کس داد و بهمان مر مرا رخصت
بدانجا هم فلان بیزار گردد از تو هم بهمان .

ناصرخسرو.


من نگویم همی که این شر و شور
از فلانیست یا ز بهمانیست .

مسعودسعد.


آواز برآورده که ای قوم تن خویش
دوزخ مبرید از پی بهمان و فلان را.

سنایی (از آنندراج ).


فلان و بهمان گویی که توبه یافته اند
چه مانع است مرا من فلان و بهمانم .

سوزنی .


در نسبت شاهی تو همچون شه شطرنج
نامی است دگر هیچ نه بهمان و فلان را.

انوری .


چون ترک جان گرفتم در عشق روی چون تو
بر من فلان چه گوید بهمان چه کار دارد.

خاقانی .


حسبة ﷲ نظر کن یک زمان در کار من
تا رهم از منت احسان بهمان و فلان .

قواس .


ترجمه مقاله